خنده حلال ؛ پیوند لب با لوچه سایبری
خنده حلال ؛ پیوند لب با لوچه سایبری
گل باش تا هم قوطی عطار شوی
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1385برچسب:, توسط طنزیم باشی |

داستان موش و گربه عبید زاکانی
The Mice and the Cat. Ascribed to Ubayd Zakani

 

اگر داری تو عقل و دانش و هوش* بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی*که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل ودانا *قصه‌ی موش و گربه برخوانا
قصه‌ی موش و گربه‌ی منظوم * گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه * بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر * شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن * شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای * شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی * از برای شکار موشانا
در پس خم می‌نمود کمین * همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری * جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید * مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم * پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد * که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی * چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت * چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام * عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم * که فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی * نخورم من فریب و مکرانا
میشنیدم هرآنچه میگفتی * آروادین قحبه‌ی مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد * سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید * ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من * ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق * من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی * تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر * زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد * زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال * در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان * همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند * هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر * هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشه‌ی شراب به کف *وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش * وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست * وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر *افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان * با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب * کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی * کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند * رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم * رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر * از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین * روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید * قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند * تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان * چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت * هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال * یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند * زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان * خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید *گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم * شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند * ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما * می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم * از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت * دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم * کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها * ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما * حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد * چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند * شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد * که شود داستان به دورانا
بعد یکهفته لشگری آراست * سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان * همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو * تیغ‌ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد * از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود * هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود * نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت * یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم *شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد * که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما * عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت * یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده * من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد * لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار * از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد * داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر * لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه * رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی * هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند * که نیاید حساب آسانا
حمله‌ی سخت کرد گربه چو شیر * بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد * گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان * که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند * بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار * لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم * با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند * این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا * غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو * کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین * که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد * شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار * مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصه‌ی عجیب و غریب * یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه * که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن * مدعا فهم کن پسر جانا

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.