دیروز ؛...
- سلام آقا باقر!
- سلام محمود جان !
- ماشاالله عکست خوش تیپ افتاده باقر !
- توهم عکست فوتبالیه و ورزشکاریه !
- باقر ! بزرگ شدی چی کاره می خوای بشی ؟
- خلبانی رو دوست دارم ! توچی محمود ؟
- یا سیاستمدار ، یا دکتر مهندس ! چطورمگه ؟
- همینجوری ! شاید بعدا به تور هم خوردیم !
امروز ؛ ....
- جناب دکتر قالیباف این مترو را ول کن ! بچسب به منوریل ! من علمی بر رسی کردم ! حدود چند صد ساعت کارشنا سان روش کار کردن ! جواب می ده به خدا !
- جناب احمدی نژاد ، کوتاه بیا ! این آقا زاده ر و چی کار کنم ؟
- جناب دکتر قالیباف ! اونو بسپار به من ! حلاجیش با من !
- جان دکتر ! نمیشه ! من نمی تونم تو چش حاجی نگاه کنم !
- دکتر جان ! تو که از قدیم بلن پرواز بودی ! می تو نی ! یادته می گفتی می خوای خلبان بشی و شدی !
- جناب رییس جمهور ! خلبانی با سیاست فرق می کنه !
- جناب شهردار ! برادر تو که هرکاری من کردم ، عینا از رو دستم کپی کردی ، اینم روش !
- جناب دکتر ! اینو خوب نیومدی ! هردومون از رییس جمهور فرانسه که قبلش شهردار بود رونویسی کردیم !
- حیف جناب شهردار ! که روزه سکوت وحدت دارم ؛ ولی اونی که تو فکرته ،.... ؛ لو لو برد ! من آب رو ریختم همو نجاش ! به این می گن فوت کوزه گری ! دوره بعد اگر معاون رییس جمهور شدم ؛ باغشهر ایرانی را علم می کنم دیگه نیازی به منوریل و مترو نیست .
نظرات شما عزیزان: