خنده حلال ؛ پیوند لب با لوچه سایبری
گل باش تا هم قوطی عطار شوی
نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

فتو طنزیم - بانک یعنی اعتماد

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ جمعه 17 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

 


سه نفراز هموطنامون برای شرکت در یه کنفرانس بین المللی در باره تمدن بیقواره و دموکراسی بد قواره وارد سرزمین یانکی ها یا همون آمریکا شدند . برای رفتن به کنفرانس سه نفر هموطنمون از ترن استفاده کردند ، اما سه نفر با یه بیلط !!! در ایستگاه قطار سه نفر از یانکی ها برای شرکت در همین کنفرانس با هموطنان همسفر شدند اما این سفر هر کدام یک بلیط خریدند. اما در کمال تعجب دیدند که هموطن هامون سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از یانکی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از هموطن ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار ترن شدند. آمریکایی ها( یانکی ها ) ، روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل ترن آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور ترن آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار ترن شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها وترن حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت ترن یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!
chemist-sbu-89.mihanblog.com

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 17 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه می شود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون این که متوجه شود نامه را می فرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش می کند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش می رود و مادرش را بیهوش می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد؛
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای که چه قدر اینجا گرمه !!!
www.iran20.ir

نوشته شده در تاريخ جمعه 17 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

دیروز ؛...
- سلام آقا باقر!
- سلام محمود جان !
- ماشاالله عکست خوش تیپ افتاده باقر !
- توهم عکست فوتبالیه و ورزشکاریه !
- باقر ! بزرگ شدی چی کاره می خوای بشی ؟
- خلبانی رو دوست دارم ! توچی محمود ؟
- یا سیاستمدار ، یا دکتر مهندس ! چطورمگه ؟
- همینجوری
! شاید بعدا به تور هم خوردیم !
امروز ؛ ....
- جناب دکتر قالیباف این مترو را ول کن ! بچسب به منوریل ! من علمی بر رسی کردم ! حدود چند صد ساعت کارشنا سان روش کار کردن ! جواب می ده به خدا !
- جناب احمدی نژاد ، کوتاه بیا ! این آقا زاده ر و چی کار کنم ؟
- جناب دکتر قالیباف ! اونو بسپار به من ! حلاجیش با من !
- جان دکتر ! نمیشه ! من نمی تونم تو چش حاجی نگاه کنم !
- دکتر جان ! تو که از قدیم بلن پرواز بودی ! می تو نی ! یادته می گفتی می خوای خلبان بشی و شدی !
- جناب رییس جمهور ! خلبانی با سیاست فرق می کنه !
- جناب شهردار ! برادر تو که هرکاری من کردم ، عینا از رو دستم کپی کردی ، اینم روش !
- جناب دکتر ! اینو خوب نیومدی ! هردومون از رییس جمهور فرانسه که قبلش شهردار بود رونویسی کردیم !
- حیف جناب شهردار ! که روزه سکوت وحدت دارم ؛ ولی اونی که تو فکرته ،.... ؛ لو لو برد ! من آب رو ریختم همو نجاش ! به این می گن فوت کوزه گری ! دوره بعد اگر معاون رییس جمهور شدم ؛ باغشهر ایرانی را علم می کنم دیگه نیازی به منوریل و مترو نیست .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.